همه ما میگویم میخواهیم شاد باشیم، اما پیگیری و دنبال کردن شادی به نظر میرسد همانند تعقیب غازی وحشی باشد. شاید این مشکل، خیلی با ما یا دنیایی که در آن زندگی میکنیم، نباشد بلکه با همان مفهوم شادی همراه باشد. یک مفهوم بسیار بهتر، خوشروانی یا یودیمونیا است که به معنای واقعی کلمه به معنای “روح خوب”، “روان خوب” یا “خدای خوب” است.
اودیمیمونیا یا خوشروانی از زبان یونانی اغلب به عنوان “شادی” ترجمه میشود، اما این بسیار گمراه کننده است. کلمه “خوشحال”، که به “اتفاق” و “شاید” مربوط میشود، از کلمه “شاد” اسکاندیناوی مشتق گرفته شده و مرتبط به “شانس” یا “بخت” میشود. از ایرلندی تا یونانی، اکثر کلمات اروپایی برای کلمه “خوشحال” در ابتدا به معنای “خوششانسی” بود. بجز یک استثناء ولزی، که در ابتدا به معنای “خردمند” بود.
بسیاری از مکتبهای فلسفی در دوران باستان، اعتقاد به خوشروانی را به عنوان بالاترین خیر، ولو حتی هدف فلسفه میدانستند. گرچه مکاتب مختلف مانند epiciananism و رواقیسم ممکن است آن را به تعبیری متفاوت درک کره باشند. آنچه میتوان گفت این است که برخلاف شادی، خوشروانی یک احساس نیست بلکه یک حالت بودن است – یا حتی، به ویژه برای ارسطو، یک حالت انجام است. به همین ترتیب، آن را با ثباتتر و قابل اعتمادتر میکند و به راحتی نمیتواند از ما دور شود. اگرچه منجر به لذت یا رضایت از عمیقترین نوع میشود، از لذت حاصل نمیشود، اما مطابق با ارزشها و اصول بالاتر است که از اینجا و اکنون فراتر میرود.
فهرست مطالب
سقراط و خوشروانی
به نظر میرسد سقراط خوشروانی را با خرد و تقوا برابر کرد. در آلکیبیادس بزرگ میگوید که کسی که خردمند نیست نمیتواند خوشبخت باشد. در جورجیا میگویدکه هیچ چیز واقعاً بدی نمیتواند برای یک مرد خوب اتفاق بیفتد. و در منو، میگوید که هرچه روح تلاش میکند و یا تحت هدایت خرد ماندگار میشود، در شادی به پایان میرسد.
در محاکمه خود (آپولوجی)، در بخش عذرخواهی، سقراط دفاعی میکند و به اعضای هیئت منصفه میگوید که آنها باید از اشتیاق خود برای داشتن هر چه بیشتر ثروت، شهرت و افتخار شرم کنند. در حالی که به مراقبت یا فکر کردن به خرد و حقیقت توجه ندارند. یا بهترین وضعیت ممکن روحشان است. او گفت: “ثروت” ، تعالی نمیآورد، اما برتری ثروت و هر چیز دیگری را برای مردان، چه به صورت فردی و چه جمعی، خوب میکند. ”
افلاطون و خوشروانی
افلاطون به طور گسترده با سقراط موافقت كرد. در جمهوریت، برادر افلاطون، گلاکون، استدلال میکند که اکثر مردم اساساً خودخواه هستند، اما شهرت را برای تقوا و عدالت حفظ میکنند تا از هزینههای اجتماعی بودن یا ظاهر ناعادلانه بپرهیزند. اما اگر مردی بتواند حلقه اسطورهای گیگز را در دست بگیرد و خود را نامرئی کند، مطمئناً مطابق آنچه برای او مناسب است رفتار میکند.
ما عادلانه رفتار میکنیم نه به خاطر اینکه عدالت را ارج مینهیم بلکه به دلیل ضعف و ترس؛ در حالی که مرد ناعادلانه که به اندازه کافی حیلهگر به نظر میرسد، بهتر از همه، همه چیز را بدست میآورد. افلاطون به عنوان بخشی از پاسخ طولانی خود به گلاوكون، جمهوری ایدهآل را تشكیل میدهد تا به او در یافتن (تعریف) عدالت، ابتدا در جامعه و سپس در افراد، یاری دهد.
افلاطون استدلال میکند که عدالت و بیعدالتی برای روح است، همانطور که سلامتی و بیماری برای بدن وجود هستند. اگر سلامتی در بدن ذاتاً مطلوب باش ، پس عدالت در روح نیز چنین است. برای افلاطون، یک مرد ناعادل نمیتواند خوشبخت باشد زیرا او در کنترل عقلانی و فرمانده خود نیست.
ارسطو و اودیمیمونیا
از نظر ارسطو، با نگاه کردن به پایان، هدف یا منظور چیزی، آن چیز بهتر درک میشود. به عنوان مثال، هدف از چاقو، برش است. و با فهم این مسئله، بهترین درک از چاقو مشخص میشود؛ هدف از دارو سلامتی است و با فهم این مسئله بهترین درک از اینکه دارو چیست یا چه باید باشد، به دست میآید. حال اگر کسی این کار را برای مدتی انجام دهد، به زودی آشکار میشود که برخی از اهداف تابع اهداف دیگری هستند.
به عنوان مثال، هدف یک دانشجوی پزشکی ممکن است واجد شرایط بودن به عنوان پزشک باشد، اما این هدف تابع هدف او از بهبودی بیمار است که خود تابع هدف وی برای تأمین هزینه با انجام کاری مفید است. این میتواند ادامه یابد، اما مگر اینکه دانشجوی پزشکی هدفی را داشته باشد که یک نتیجه نهایی باشد، کاری که میکند در واقع ارزش انجام آن را ندارد.
آیا این هدفی است که به خودی خود پایان مییابد؟
ارسطو میپرسد، آیا این هدفی است که به خودی خود پایان مییابد؟ وی پاسخ می دهد که این “بسیار عالی” فقط و فقط خوشروانی است. خوب، اما خوشروانی چیست؟ از نظر ارسطو، با فهمیدن کارکرد متمایز یک چیز، میتوان ذات آن را درک کرد. بنابراین، نمیتوان درک کرد که باغبان بودن چیست، مگر اینکه کسی بفهمد که عملکرد متمایز یک باغبان “گرایش به یک باغ با مهارت خاصی” است.
ارسطو میگوید، در حالی که بشر به گیاهان مانند گیاهان احتیاج دارد و مانند حیوانات نیز تغذیه میشود، عملکرد متمایز آنها، ویژگیهای منحصر به فرد و خدادادی آنها برای استدلال است. بنابراین، بهترین چیز ما این است که زندگی را هدایت کنیم که به ما امکان استفاده و توسعه دلیل خود را بدهد، و این مطابق با عقل است.
با زندگی کامل و با توجه به ماهیت اساسی خود به عنوان موجودات عقلانی، ما ملزم به شکوفایی، توسعه و ابراز پتانسیل انسانی کامل خود، صرف نظر از سحر و جریان و ثروت خوب یا بد خود هستیم. اگر مهارتهای تفکر خود را توسعه دهیم این را به زبان مدرن بیان خواهیم کرد. اگر از دروغ و فریب خود محافظت کنیم ، اگر ما احساسات خود را آموزش دهیم، ما با گذشت سالها، انتخابهای بهتر و بهتری خواهیم کرد؛ کارهای بیشتر و معنیدارتری انجام خواهیم داد و رضایت روزافزون را از همه آنچه که ما تبدیل شدهایم و از همه کارهایی که انجام دادهایم، دریافت کرده و قادر به انجام آن خواهیم بود.
خوشروانی چیست؟ مفهوم بهزیستی اودیمیمونیک و شادی
آیا شادی برای یک زندگی خوب کافی است؟ این سوال در روانشناسی به طور فزایندهای مطرح میشود. آیا احساس خوب یک اندازهگیری مناسب از کیفیت زندگی شخصی است؟ آیا واقعاً وقتی که بهزیستی ذهنی کسی را ارزیابی میکنیم معنی آن را میدانیم؟ معنای خوب بودن ذهنی چیست؟
مشکلات با رویکردهای موجود به شادی
بسیاری از محققان معتقدند که ما این کار را نمیکنیم، و میگویند تعریف فعلی از بهزیستی تقریباً به طور اتفاقی رخ داده است: اول از همه، محققان میخواستند پرسشنامههای بهزیستی را توسعه دهند (زیرا آنها به ارزیابی مداخلات مختلف نیاز داشتند)، سپس این تعریف را بدست آوردند. تعریف بهزیستی، از این پرسشنامهها، بدون اینکه توجه زیادی به اینکه آیا آنها واقعاً به غنای سلامتی و شادی انسان مرتبط باشند، به دست آمد.
شاید درست باشد که بگوییم ادبیات معاصر درباره بهزیستی تا حد زیادی سهم متفکران اومانیستی و اگزیستانسیالیستی مانند مازلو، راجرز، یونگ و آلپورت را نادیده میگیرد. همچنین به پیچیدگی مفاهیم فلسفی از شادی توجه زیادی نمیشود، اگرچه فلسفه از مدتها قبل از وجود روانشناسی با این موضوع سر و کار داشته است. به نظر میرسد تئوریهای فعلی بهزیستی تصویری یک طرفه و نه آشکار از بهزیستی را ارائه میدهند. در واقع، آنچه به نظر میرسد که کاملاً خوب آن تحت پوشش خود قرار میدهد، مفهوم هداونیسم است – تلاش برای حداکثر کردن لذت (تأثیر مثبت) و به حداقل رساندن درد (تأثیر منفی). این دیدگاه هادیونیک را میتوان مرتبط به آریستیپوس، فیلسوف یونانی دانست که معتقد است هدف از زندگی، تجربه حداکثر لذت است.
شادیِ خوشروانی: جایگزینی برای شادی لذت باورانه
به تازگی، رویکرد دیگری به “زندگی خوب” از، از بین رفتههای تاریخی و فلسفی برخاسته است – ایده سعادت خوشروانی. ارسطو مبدأ مفهوم خوشروانی (از دایمون – طبیعت واقعی) بود. وی شادی را یک ایده مبتذل دانست و تأکید کرد که همه آرزوها ارزش دنبال کردن ندارند، حتی اگر برخی از آنها لذت ببرند، اما سلامتی به وجود نمیآورند. ارسطو فکر کرد که شادی واقعی با رهبری یک زندگی با فضیلت و انجام کارهایی که ارزش انجام دادن دارند حاصل میشود. وی تصریح کرد: تحقق پتانسیل انسانی هدف نهایی انسان است. این اندیشه در تاریخ توسط متفکران برجسته، مانند استوئیكس، كه بر ارزش نظم و انضباط تأكید میكنند، و جان لاك، كه ادعا میكرد شادی از طریق احتیاط دنبال میشود، در تاریخ ایجاد شد.
روانشناسی انسان گرایانه و گرایش به واقعگرایی
روانشناسان اومانیستی، مانند مازلو (مشهور به توسعه سلسله مراتب نیازها) و راجرز، احتمالاً نخستین “اودیمیمونیست”ها در قرن بیستم بودند. روانشناسی اومانیستی در دهه ۶۰ از شرایط جسمی روانکاوی بدبینانه و رفتارگرایی رشد یافت که باعث کاهش وابستگی انسان به ماشینهایی که به محرکها پاسخ میدادند، شد. فرض روانشناسی اومانیستی این بود که مردم اراده آزاد دارند و انتخابهایی میکنند که بر بهزیستی آنها تأثیر میگذارد. آنچه که آن را از دیدگاههای دیگر در روانشناسی نیز بسیار متفاوت میکند اعتقاد به گرایش واقعی – یک انگیزه اساسی برای رشد است. راجرز، بنیانگذار این مفهوم، آن را این گونه شرح میدهد: “… گرایش انسان به واقعیت بخشیدن، تبدیل شدن به پتانسیلها.”
منظور این است که ترند گرایش که در تمام زندگیهای ارگانیک و انسانی مشهود است – تمایل به گسترش، توسعه، بالغ شدن – تمایل به بیان و فعال کردن تمام ظرفیتهای ارگانیسم و خود. این گرایش ممکن است پس از لایهای از دفاع روانی محرمانه، عمیقاً در زیر لایه دیگر دفن شود. ممکن است در پشت چهرههای پیچیدهای که وجود آن را انکار میکنند، پنهان شود. با این حال، اعتقاد من بر اساس تجربه من است که در هر فرد وجود دارد، و فقط در انتظار شرایط مناسب برای رهاسازی و ابراز وجود است.
نظریههای بهزیستی: چه چیز دیگری در زیر چتر اودیمیمونیا زندگی میکند؟
بنابراین، اگر با این ادعا موافق باشید که فقط احساس خوب بودن به اندازه کافی برای یک زندگی خوب نیست، در یک گروه خوب قرار دارید. چندین تئوری بهزیستی وجود دارد که سعی میکنند تحت یک مفهوم نسبتاً وسیع از خوشروانی با هم زندگی کنند. در ادامه در مورد چند مورد از این موارد بحث خواهد شد.
دایمان در عمل
دایمان (خدایی که دارای قوه خارقالعاده بوده) به پتانسیلهای هر شخص اشاره دارد. تحقق آن منجر به بزرگترین تحقق میشود. تلاش برای زندگی مطابق با دایمان شخص، هماهنگی بین این و فعالیتهای زندگی مردم، منجر به تجربه خوشروانی میشود.
سلامت روانی
اگر فکر میکنید اخیراً تفاوت بین SWB و SWL را درک کردهاید و به یاد دارید که این مخففها چه معنایی دارند (بهزیستی ذهنی و رضایت از زندگی)، من شرط میبندم از اینکه من چیری به نام PWB را وارد بحث کنم، شما خوشحال خواهید شد. PWB به معنای بهزیستی روانشناختی است، که الگویی از بهزیستی است که توسط یک استاد روانشناسی، کارول ریف از آن حمایت میشود. ریف بسیاری از رویکردهای مختلف سعادت را در زمینههای مختلف روانشناسی مورد تحلیل قرار داد و به این نتیجه رسید که بهزیستی باید از شش مؤلفه تشکیل شود. این اجزاء عبارتند از:
- پذیرش خود (ارزیابی مثبت از خود و زندگی شخص)،
- رشد شخصی،
- هدف در زندگی،
- روابط مثبت با دیگران،
- تسلط بر محیط اطراف (ظرفیت مدیریت مؤثر زندگی و محیط پیرامون) و
- استقلال
مسلم است که این مدل نسبت به آنچه در دسته hedonic ارائه میشود بسیار گستردهتر است. اما درست است؟ ریف مطالعات بسیاری را انجام داده است شامل مطالعات تجریی است. بسیاری از افراد دیگر مطالعات بسیاری را انجام دادهاند که در واقعیت وجود ندارد. آنها دریافتند که هر شش مؤلفه را میتوان تنها با دو بعد به حساب آورد، یکی مربوط به هادیونیک، دیگری بهزیستی اودیمیمونیک. در حالی که همه اجزای PWB مهم به نظر میرسند، هنوز هم تا حدودی دلخواه ظاهر میشوند. آیا اگر یکی یا دو عنصر در آن وجود نداشته باشد، این مدل واقعاً رنج میبرد؟ آیا اگر چیز دیگری مانند هماهنگی درونی اضافه شود، غنی میشود؟
نظریه خودمختاری
یک مدل اودیمیمونیک دیگر، نظریه خودمختاری (SDT) که توسط رایان و دسی ساخته شده است. وجود سه نیاز اساسی ذاتی را مطرح میکند، که جهانی هستند (در فرهنگها و زمانهای مختلف یافت میشوند). این مواد مغذی اساسی روانشناختی عبارتند از:
- استقلال – نیاز به انتخاب کاری که انجام میدهد، به عنوان عامل زندگی خود شخص است.
- شایستگی – نیاز به اعتماد به نفس در انجام کارهایی که انجام میدهد.
- وابستگی – نیاز به داشتن ارتباطات انسانی نزدیک و ایمن، در عین حال که همچنان به استقلال احترام میگذارند و صلاحیت را تسهیل میکنند.
نظریه خودمختاری ادعا میکند که وقتی این نیازها برآورده شوند، انگیزه و بهزیستی افزایش مییابد، و هنگامی که محدود هستند، بر عملکرد ما تأثیر منفی میگذارد. تعدادی از روانشناسان قبول دارند که این سه نیاز اساسیترین آنها است، اگرچه عزت نفس نیز به طور مکرر ذکر میشود. رایان و دسی تفاوت بزرگی را بین PWB و SDT میبینند که استقلال، شایستگی و وابستگی باعث برتری در مدل انها میشوند، در حالی که ریف از این مفاهیم برای تعریف آن استفاده میکند.
سخن پایانی ایدهآل مگ
ماجرای رفاه هودونیک و اودیمیمونیک یک احتیاط بیشتر است. مفهوم رضایت از زندگی کاملاً از طرف هواداران پارادایم اودیمونیک در دسته هودونیک تخصیص یافته است، اما در واقع قابل سوال است که آیا این امر نیاز به واقعیت دارد یا خیر. اگر کسی بخواهد شادی را دنبال کند و سعادت را به طور موفقیت آمیز دنبال کند، میتواند از زندگی خود راضی باشد. به یاد داشته باشید، رضایت از زندگی چیزی بیش از یک سازگاری بین حال و وضعیت مطلوب نیست، که هر دو بازتابی از قدردانی ذهنی شخص از زندگی است. بنابراین، رضایت از زندگی میتواند به عنوان یک ارزیابی مستقل و ذهنی از وضعیت فعلی زندگی یک شخص تلقی شود، که میتواند به صورت هودونیک (خوشی و لذت) یا اودیمیمونیک (خوشروانی) باشد.