اگر همسرتان را دوست ندارید چه کار باید بکنید؟
وجود عشق و علاقه بین زوجین از جمله محرکهای زندگی مشترک به حساب میآید که باعث میشود زن و شوهر با آرامش و مسوولیت بیشتری مسایل زندگی را حل و فصل کنند و مشکلات را تاب بیاورند.
با بیش از یازده میلیون جوان ایرانی که هنوز ازدواج نکردهاند فعلا کاری نداریم ولی اگر از میلیونها نفر دیگر که تاکنون ازدواج کردهاند بپرسید: از ازدواجتان راضی هستید یا نه؟ شاید خیلیها پشیمان باشند، درصدی ناراضی و بعضی هم نگران. ممکن است بگویند که اگر مجرد بودند مشکلاتشان کمتر بود و رضایتشان از زندگی بیشتر.
بیعلاقگی به همسر میتواند از مهمترین دلایل شروع مشکلات زوجین باشد. توجه به این مساله در هنگام تشکیل زندگی زناشویی باید از اولویتهای خانوادهها باشد و باعث شود هیچ اجباری برای ازدواج نداشته باشند، بلکه با راهنمایی و حمایت زوجین آنها را در تصمیمگیری درست یاری کنند.
آیا بدون دوست داشتن میتوان با همسر زندگی کرد؟
دوست نداشتن همسر چقدر در روند زندگی تاثیرگذار است؟ آیا بدون دوست داشتن میتوان با همسر زندگی کرد؟ این سوال مهمی است. برای رسیدن به جواب این پرسش بیایید اول ببینیم عشق یعنی چه؟
عشق واقعی یعنی صمیمیت، شهوت و تعهد. پس هر گونه رابطهای که یکی از این سه عنصر را نداشته باشد را نمیتوان رابطه بر پایه عشق و علاقه نامید، چرا که نبود هر کدام باعث ایجاد نقصهایی در رابطه میشود و پایههای آن را سست میکند.
کدام رابطه است که بدون صمیمیت دوام بیاورد؟ تاکنون رابطه پایدار بدون تعهد را دیدهاید؟ پاسخ این سوالات حقایق زیادی را برای شما آشکار میکند.
ایجاد یک رابطه رضایتبخش هر سه عنصر را نیاز دارد. پس دوست نداشتن همسر یعنی کمبود یکی از این سه عنصر. در نتیجه هرگاه بیعلاقگی به همسر را در خود دیدید، پیرامون این سه عنصر جستجو کنید و بیابید کدامیک را از یاد بردهاید که به این نقطه رسیدهاید.
باید بدانید که کمبود کدامیک از این سه عنصر شما را وادار به تحمل مشکلات و احساسات بد درونتان میکند. به عنوان مثال رابطهای که صمیمیت در آن نباشد، زوجین نمیتوانند با هم ارتباط بگیرند و در مورد مسایل زندگی تبادل نظر کنند. در نتیجه پیدا کردن راهحل برای مشکلات و فراز و نشیبهای زندگی برایشان سخت یا غیرممکن میشود و این مساله میتواند بهانهای برای به وجود آمدن مشکلات بیشتر در زندگی شود.
یا مثلا اگر در رابطهای روابط جنسی وجود نداشته باشد، میتوان گفت درصد ارتباط فیزیکی زوجین بسیار کم است. در واقع وقتی دلسردی در رابطه جنسی وجود داشته باشد قطعا میتوان گفت زوجین در طی روز هم یکدیگر را لمس یا نوازش نمیکنند.
شهوت به طور فردی در هر شخصی وجود دارد. اما وقتی که این حس در میان دو زوج نباشد میتواند باعث بروز خیانت شود. چرا که هر کدام از آنها میتوانند برای برطرف کردن نیاز جنسی خود با شخص دیگری ارتباط داشته باشند. در واقع میتوان گفت که پایههای تعهد و اعتماد در زندگی آنها سست میشود.
روابطی که خالی از تعهد یا مسوولیت باشد که دیگر تکلیفش مشخص است. نه شادی، نه هیجان، نه اشتیاق برای ادامه و نه هیچ حس مثبتی برای ارتقا زندگی وجود نخواهد داشت. تعهد رکن اصلی یک رابطه است و هرگز نباید زیر پا گذاشته شود. بدون تعهد انگار شما یک خانه بدون پی و ستون دارید. چه تضمینی هست که این خانه روزی ویران نشود و بر سر ساکنانش آوار نشود؟ با تمام این توصیفات بیایید برگردیم به سوال اصلی: آیا بدون دوست داشتن میتوان با همسر زندگی کرد؟ قطعا نه. اما چه باید کرد؟ آیا جدایی اولین راهحل است؟ آیا راه چارهای وجود دارد؟ اینکه چه باید کرد به دلیل بیعلاقگی به همسر برمیگردد. چرا که هر دلیل راهکار خودش را دارد. بعضی از مشکلات را میتوان برطرف کرد و به زندگی برگشت. بعضی مشکلات هم ممکن است به مرور زمان حل شود و بعضی هم شاید هرگز حل نشود. پس نیاز به بررسی شرایط و داشتن یک برنامه اصولی برای رسیدن به بهترین نتیجه است.
به عنوان مثال، اگر ازدواج شما از اول هم بدون علاقه و از روی اجبار بوده و شما اصلا نمیخواستید که وارد این زندگی شوید و حالا که وارد شدید و با توجه به تلاشهای زیاد نتوانستهاید تغییری در علاقه خود ایجاد کنید، شاید بتوان طلاق را یک راهحل دانست و به آن فکر کرد. اما اگر در یکی از سه مورد اصلی یعنی صمیمیت، شهوت و تعهد مشکل دارید، میتوان گفت که شاید بهتر باشد ابتدا با کمی تلاش و استفاده از مشاوره متخصصین در این زمینه شرایط را برای بهبود روابط زناشویی خود مهیا کنید؛ چرا که حتی اگر از ابتدا ازدواج شما با علاقه و انتخاب خود شما باشد و همه چیز هم گل و بلبل بوده، تشکیل یک زندگی زناشویی درست و اصولی نیازمند آگاهی، آموزش و همدلی زن و شوهر است. دوست نداشتن همسر چیزی نیست که همه از اول دچار آن شوند. گاهی اوقات بیعلاقگی به همسر در طی مسیر زندگی رخ میدهد. ممکن است اوایل ازدواج همه چیز خوب باشد. اما پس از مدتی که نسبت به هم شناخت پیدا کردید پیش خود بگویید من همسرم را دوست ندارم.
پس در زمان تصمیمگیری، برای طلاق یا ادامه زندگی عجول نباشید و جدایی را آخرین راهحل بدانید. سعی کنید به احساسات خود تسلط داشته باشید و شرایط را کنترل کنید تا بتوانید به زندگی خود سر و سامان دهید. درست است که طلاق یکی از راهحلهای موجود است ولی شما سعی کنید همیشه آن را آخرین راه بدانید. خصوصا اگر بچه دارید، باید روحیات آنها را هم در نظر بگیرید چرا که این فقط شما نیستید که از یک زندگی بیعاطفه رنج میبرید بلکه فرزندان شما خلاء میان شما و همسرتان را بهتر میبینند و بیشتر درک میکنند که چیزی در میان شما درست نیست. آنها بیشتر آسیب میبینند چون هر دوی شما برای آنها مهم هستید. بچه ها نیاز به حضور هر دو والد دارند و ممکن است بهانهگیریهایشان کار را برای شما سختتر هم بکند. خلاصه اینکه هر تصمیمی که میگیرید فقط خودتان را در نظر نگیرید و جوانب را بسنجید تا به کسی آسیب وارد نکنید.
آیا در دوست نداشتن همسرم مقصر هستم؟
این سوال که همسرم را دوست ندارم، آیا من مقصر هستم؟ شاید برای شما هم پیش آمده باشد. حتی در بسیاری از موارد دیده شده که شخص خواسته شرایط را طوری جلوه دهد که تقصیر را متوجه همسرش کند و خود را بیگناه جلوه دهد تا از هجوم اطرافیان خود در امان باشد.
شاید بهتر باشد دنبال مقصر نگردید و در جهت بهبود شرایط زندگی تلاش کنید. مهم نیست چه کسی مقصر است. مهم این است که آیا میشود این زندگی را حفظ کرد یا نه؟ اما شاید این سوال به قدری ذهن شما را مشغول کرده که تا جواب آن را ندانید، ذهنتان آرام نگیرد. پس باید بگوییم که اگر از خودتان سوالات متعدد بپرسید، خیلی راحت میتوانید جواب آن را پیدا کنید. مثلا بپرسید آیا من با اجبار و بدون علاقه ازدواج کردم؟ اگر بله که میتوان گفت در نتیجه تا حدودی مقصر شما نیستید و دیگران هستند. چرا تا حدودی؟ برای اینکه اگر شما زیر بار اجبار رفتهاید در واقع نشان از وجود ترس و ضعف در تصمیمگیری در شماست. احتمالا در اینگونه مسایل قدرت نظردهی ندارید و این باعث شده زندگی خودتان و حتی شخصی دیگر را دچار چالش کنید.
اگر هم که ازدواجتان به اجبار نبوده که پس به خودتان برگردید و علت را در درون خودتان جستجو کنید. یا سوال بعدی میتواند این باشد: آیا مساله خاصی باعث شده تا زندگی با کسی که دوستش ندارم شامل حالم شده؟ اگر بله و اگر آن مشکل را شما به وجود آوردهاید پس شما مقصرید و اگر نه که باز باید ابتدا برای رفع آن تلاش کنید.
پس یادتان باشد مهم نیست که چه کسی مقصر است، مهم این است که آیا این زندگی را میتوان درست کرد و ادامه داد؟ البته پیدا کردن مقصر میتواند کمک کند شما تقصیر را هم پیدا کنید. تقصیر همان دلیلی است که موجب بههم ریختگی زندگیتان شده. اما نباید اینگونه باشد که میخواهید مقصر را پیدا کنید برای اینکه خشمتان را سرش خالی کنید. حتی اگر مقصر خودتان باشید حق ندارید خود را سرزنش کنید. با سرزنش کردن چیزی درست نمیشود. خودتان را جمع و جور کنید و برنامهریزی کنید تا همه چیز دوباره مثل اولش شود.
چکار کنم وقتی همسرم را دوست ندارم؟
همانطور که گفتیم، اولویت شما باید در راستای حفظ زندگیتان باشد و طلاق آخرین راهحل شما است. اگر شما بدون تلاش برای بهبود روابط خودتان به این زندگی خاتمه دهید هیچ تضمینی وجود ندارد که در زندگی بعدی خود موفق باشید؛ چرا که فرصت تمرین و قوی شدن را داشتید و از آن استفاده نکردید و اگر در زندگی بعدی شما هم همین اتفاق بیفتد، چه؟ باز هم طلاق را انتخاب میکنید؟ در نتیجه از این فرصت استفاده کنید و تلاش کنید همه چیز را درست کنید و در واقع خودتان را محک بزنید که چقدر توانایی حفظ یک رابطه مهم را دارید. حال بیایید با هم بررسی کنیم که در موقع بیعلاقگی به همسر چه کارهایی میتوانیم انجام دهیم تا این حس را از بین ببریم و زندگی را شیرین کنیم.
- با همسرتان بیشتر وقت بگذرانید
تا جایی که میتوانید به همسرتان نزدیکتر شوید. سعی کنید دو نفری وقت بگذرانید، یعنی بدون وجود بچهها یا بزرگترها. در این مدت سعی کنید کارهایی که در گذشته میکردید را فراموش کنید و کارهای جدیدی انجام دهید. رفتارها و کارهایی که برای هر دو نفرتان جذاب باشد را امتحان کنید. کمکم دستتان میآید که چه چیزهایی به بهتر شدن رابطه شما کمک میکند.
- در مورد احساساتتان با همدیگر صحبت کنید
در مورد چیزهایی که شما را ناراحت یا خوشحال میکند با همدیگر صحبت کنید. مثلا اگر شما مشغول حمام کردن نوزادتان هستید و همسرتان در حال تماشای برنامه مورد علاقهاش است و به شما توجه نمیکند، به جای اینکه با طعنه بگویید بد نگذره بهت، بگویید از اینکه در این کار من را همراهی نمیکنی خیلی ناراحتم. یا بگویید احتیاج دارم که در این کار کمکم کنی چون تنهایی برایم سخت است. در کل سعی کنید از جهت مثبت یکدیگر را در جریان احساسات هم قرار دهید.
- مهربان و صادق باشید
این فرصت را به یکدیگر بدهید که در کمال احترام و مهربانی با هم رفتار کنید، حتی اگر شرایط سخت شده باشد. نباید اجازه دهید دوست نداشتن همسر، مهربانی را از رابطه شما دور کند. درست است که دوستش ندارید ولی برای ایجاد حس دوست داشتن باید مهربانی پیشه کنید چرا که محبت است که خارها را گل میکند. در عین حال سعی کنید با هم صادق باشید. صادقانه به هم بگویید که از این رابطه چه انتظاری دارید و در جهت عملی کردن آن تلاش کنید. یا اگر نمیتوانید انتظار طرف مقابل را برآورده کنید، با دلیل و منطق و احترام برای هم توضیح دهید و اگر میتوانید، چیز جدیدتری را جایگزین آن مساله کنید که از عهده انجام آن برمیآیید. صداقت در رفتار باعث میشود بهتر همدیگر را بشناسید و این آگاهی، مسیر را برای شما هموار میکند.
- تغییرات را به موقع اعمال کنید
اگر قرار است همیشه به این فکر کنید که زندگی با کسی که دوست ندارم خیلی دشوار است، به هیچجا نمیرسید و زمانی متوجه میشوید که در این مساله غرق شدهاید. اگر حفظ این رابطه برای شما مهم است، زودتر دست به کار شوید و تغییرات لازم را اجرا کنید. اگر قرار است مهربان شوید از همین حالا شروع کنید. اگر قرار است برنامه سفرهای دو نفره داشته باشید حالا باید با او در میان بگذارید و وقتهای خالی را برای این سفرهای دو نفره مشخص کنید. اگر تاکنون از زحمات او برای زندگی قدردانی نکردهاید وقت را هدر ندهید و در اولین فرصت با قدردانی کردن نشان دهید که چقدر حواستان به وقتی که برای زندگی میگذارد، هست. اگر قرار است بیشتر همدیگر را بشناسید، پس بیشتر با هم وقت بگذرانید و درباره جزییات وجودی خودتان بیشتر صحبت کنید. این تغییرات در شما و شریک زندگیتان، درهای ناشناختهها را برایتان باز میکند و باعث میشود بهتر با هم و خلق و خوی یکدیگر آشنا شوید و یاد بگیرید که چه باید کرد.
- مقایسه نکنید
اینکه در گذشته همسرتان چگونه رفتار میکرده، اهمیت ندارد. در اوایل ازدواج همه سعی دارند خوب رفتار کنند. مقایسه رفتار حال او با گذشته چیزی را عوض نمیکند. به این فکر کنید که در حال حاضر چه رفتار مهمی از او دیدهاید که برایتان خوشحال کننده بوده. یا اینکه زندگی دیگران را با زندگی خودتان مقایسه نکنید. اگر همسر فلانی برایش فلان کار را میکند دلیل نمیشود که انتظار داشته باشید همسر شما هم عین همان را برایتان انجام دهد. هرکسی بر اساس توان خودش هر کاری که لازم باشد را برای زندگی انجام میدهد. قدردان کارهایی باشید که از توان همسرتان برمیآید.
- عاشقانهها را افزایش دهید
عاشق همسرم نیستم. این جملهای است که مدام با خود تکرار میکنید. عاشقانههای میان شما کم شده، آنها را افزایش دهید طوری که او حتما ببیند. در روز جمعه برایش کیک عصرانه بپزید و به یک استکان چای مهمانش کنید و کمی از احساس خوبتان به او بگویید. یا به شهر بازی دعوتش کنید و بعد دست در دست هم در بازار خرید کنید. بلیط بازی فوتبال یا فیلم مورد علاقهاش را تهیه کنید و به عنوان سورپرایز به او هدیه دهید. هنگام صحبت کردن به چشمهایش خیره شوید. تماس چشمی باعث ایجاد اعتماد و افزایش همدلی میشود. در این مورد دست شما باز است. هر نوع عاشقانهای را که میتوانید پیاده کنید. بعد از مدتی نتیجه آن شما را شگفتزده میکند.
- واضح و صریح باشید
اگر انتظار دارید طرف مقابلتان خودش حدس بزند شما الان چه نیازی دارید، سخت در اشتباهید. نیازهایتان را واضح و صریح بیان کنید و از بیان آنها با جملات مبهم و نامفهوم خودداری کنید. اینکه بخواهید جملاتی را به کار ببرید که همسرتان را متوجه چیزی کند، درست نیست. ممکن است ذهن او یاری نکند و اصلا متوجه نشود منظور شما چیست یا کلا اشتباه متوجه شود. آن وقت هم شما آزرده میشوید هم او. پس صراحتا نیازتان را بیان کنید .
چه زمانی باید ناامید شوم؟
اگر شما برای حفظ این رابطه آنقدر تلاش کردهاید که شایسته یک زندگی درست است، ولی هنوز به نتیجه نرسیدهاید و تغییری ایجاد نشده یا اینکه هر روز بدتر از دیروز است، پس باید تصمیم نهایی را بگیرید و اجرایی کنید. بله، گاهی پیش میآید که شما راه درست را رفتهاید ولی نتیجه درست حاصل نشده. اگر با تمام تلاشهایی که کردهاید هنوز روح شما آزرده میشود یا جسم شما در عذاب است یا اگر جان شما در خطر است و امنیت ندارید، اگر از مشاور و روانشناس یاری گرفتهاید و نتیجهای نداده، پس لازم است که به گزینه نهایی یعنی طلاق فکر کنید. طلاق گاهی بهترین انتخاب زندگیتان است، چرا که باعث آرامش خاطر شما میشود.
چگونه به همسرمان بگوییم که دوستش نداریم؟
شاید بعد از این همه تلاش برای بهبود شرایط در زندگی زناشویی خود به جایی برسید که از خود بپرسید زندگی با کسی که دوستش ندارم چه فایدهای دارد؟ وقتی این همه تلاش به نتیجهای نمیرسد و من همچنان همسرم را دوست ندارم، چرا باید ادامه دهم؟ و در جواب بگویید من عاشق همسرم نیستم و همین کافیست که بخواهم از او جدا شوم. اما در دل خود ترس بیان این مسایل را با همسرتان دارید یا دلهره دارید که اگر اطرافیان بفهمند چه میشود؟ صادقانه بگوییم که این راه برای شما چالشهای زیادی خواهد داشت و اینگونه نیست که فکر کنید اگر جدا شوید، همه چیز تمام میشود. برای طی کردن مسیر جدایی شما باید با مشکلات جدیدی دست و پنجه نرم کنید که شاید بعضی از آنها تا مدتها شما را رها نکند. اولین قدم این است که احساس واقعی خود را با همسرتان در میان بگذارید. اما آیا میشود به یکباره در مقابل کسی قرار بگیرید و در یک آن به او بگویید که دوستش ندارید و میخواهید جدا شوید؟ بیان دوست نداشتن همسر میتواند خیلی سختتر از آن چیزی باشد که شما فکرش را میکنید. شما نمیتوانید این مسیر را یک روزه طی کنید و خیالتان بابت همه چیز راحت شود. همیشه یادتان باشد وقتی میخواهید احساس خود را نسبت به کسی بیان کنید، باید طرف مقابل در شرایط مناسبی باشد و آمادگی لازم برای شنیدن و پذیرش احساس شما را داشته باشد. وگرنه چه بسا با شما به شدت مخالفت کند یا درصدد آزار شما باشد.
برای اینکه بتوانید این مسیر را درست و اصولی طی کنید، نیاز است که به خودتان زمان دهید و زمینهسازی کنید و شرایط را مهیا کنید. میتوانید برای مدت زمانی مراحل زیر را انجام دهید:
- از او دوری کنید
کمتر در جلوی دید او قرار بگیرید و سعی کنید خود را بیشتر با کارهای روزمره مشغول کنید. این کار باعث میشود او هم به کارهای خودش مشغول شود و شما مجبور نمیشوید بر خلاف میل باطنی خود، حضور فردی که به او بیعلاقه هستید را تحمل کنید.
- کمتر با او صحبت کنید
تعداد مکالمات روزانه با همسر خود را به مرور کاهش دهید و در نهایت به جوابهای کوتاه ختم کنید. صحبت کردن با وجود بیعلاقگی به همسر میتواند شما را ناراحت و عصبی کند چرا که قطعا موضوع جالبی برای ادامه بحث وجود ندارد. به علاوه کم صحبتی باعث میشود طرف مقابل هم نسبت به رفتار شما کنجکاو شود و در مواقعی تلاش کند تا بداند که چه شده. در زمان مناسب میتوانید از این موضوع برای بیان احساستان استفاده کنید.
- منتظر او نباشید
برای انجام دادن کارها منتظر او نباشید و مستقل رفتار کنید. مثلا تنهایی غذا بخورید، تنها به خرید بروید، مسایل را تا جایی که میتوانید خودتان حل کنید، خلاصه اینکه هیچ کمکی از همسرتان نگیرید. حتی اگر خودش بخواهد به شما کمک کند به او جواب رد بدهید. قطعا برای همسرتان سوال میشود که چه چیز اینقدر شما را خودمختار کرده.
- به مهمانیها نروید
مگر نه اینکه دوست نداشتن همسر باعث میشود نخواهید در کنار او باشید؟ اینکه فقط پیش خودتان بگویید عاشق همسرم نیستم کافی نیست. در واقع لازم است که در عمل هم نشان دهید. یکی از کارهایی که میتوانید بکنید این است که در مهمانیها حضور نداشته باشید. حداقل در مهمانیهایی که لازم به حضور هر دو نفر شما است، شرکت نکنید. قطعا همسر شما نمیتواند این موضوع را درک کند ولی این حس در او ایجاد میشود که قطعا مشکلی به وجود آمده که همسرم اینگونه رفتار میکند.
- از خانواده همسرتان دوری کنید
بگذارید در این مسیر خانوادهها هم برای شنیدن احساس واقعی شما آماده شوند. قطعا آنها هم متوجه تغییر رفتار شما خواهند شد.
- مهربانی را کنار بگذارید
نه اینکه بد خلقی یا بیادبی کنید، بلکه از محبت کردن به طرف مقابل خود فاصله بگیرید. دلیلی ندارد وقتی حسی به او ندارید با مهر و محبت توجه او را جلب کنید. شما میخواهید به او بگویید دوستش ندارید و نمیخواهید با او زندگی کنید. پس باید مهر خود را از دل او بیرون کنید تا او هم به هنگام جدایی آسیب نبیند و جدا شدن برایش راحتتر باشد.
- مسوولیت خود را کم کنید
مسوولیتپذیری تا حدودی قابل قبول است، اما شما این زندگی را نمیخواهید. زندگی در کنار این شخص را نمیخواهید. پس از همین حالا تا جایی که به کسی آسیب وارد نمیشود از مسوولیتهای خود نسبت به این زندگی کم کنید و آنها را بر عهده همسرتان قرار دهید.
- همدلی نکنید
همدلی نکنید چرا که همدلی کردن باعث میشود انتظار همسرتان از شما بالا رود. شما نمیخواهید انتظارات او را برآورده کنید پس همدلی نکنید تا به او بفهمانید که چیزی در شما تغییر کرده.
حواستان باشد در انجام این کارها زیادهروی نکنید. شما باید به مرور زمان و آرام این روند را پیش ببرید تا شرایط را برای بیان احساس واقعی خود مهیا کنید. پیشنهاد میکنیم در این مسیر از راهنمایی مشاورین و روانشناسان مجرب هم استفاده کنید تا بهترین نتیجه را بگیرید. زندگی خود را بر پایه اصول پیش ببرید تا دیگر در چنین موقعیتی قرار نگیرید.
کلام آخر
زندگی فراز و نشیبهای زیادی دارد. چه شما به همسرتان علاقه داشته باشید و چه نه، این فراز و نشیبها وجود دارد. اما یادتان باشد زندگی آنقدر ارزش دارد که نباید بیهوده سپری شود. هر حسی که درون شما وجود دارد باید در جهت بهبود و پیشرفت زندگی شما باشد. شما با مدیریت درست این احساسات میتوانید زندگی بهتری داشته باشید و این حق هر انسانیست که خوب زندگی کند.
اطلاعات خود در زمینه بهبود شرایط زندگی را بالا ببرید و همیشه در حال یادگیری باشید. انسان آگاه کمتر خطا میکند و بهتر زندگی میکند. آگاهی از درک متقابل به شما کمک میکند مسیر را با کمترین خطا سپری کنید. تصور کنید که اگر همه ما در رابطه با مسایل روزمره خود اینقدر نکتهبین باشیم چه مشکلاتی که هرگز پیش نمیآید. به یاد داشته باشید که مسلما این آگاهی از شما به نسل بعدی منتقل میشود و آیندگان از چیزی که شما امروز کشت کردهاید، بهترین استفاده را میکنند و زندگیشان شیرینتر خواهد بود. در واقع شما با سرمایهگذاری روی خودتان و زندگیتان، آینده فرزندانتان را تضمین میکنید. حال که جواب سوالات خود را گرفتهاید، خوشحال میشویم در قسمت نظرات، دیدگاه خود را نسبت به این موضوع با ما به اشتراک بگذارید و اگر تجربهای در این زمینه دارید با ما در میان بگذارید.
سوالات متداول
آیا بدون دوست داشتن میتوان با همسر زندگی کرد؟
عشق واقعی یعنی صمیمیت، شهوت و تعهد. ایجاد یک رابطه رضایتبخش به هر سه عنصر نیاز دارد. بعضی مشکلات را میتوان برطرف کرد و به زندگی برگشت. بعضی مشکلات هم ممکن است به مرور زمان حل شود و بعضی هم شاید هرگز حل نشود. پس نیاز به بررسی شرایط و داشتن یک برنامه اصولی برای رسیدن به بهترین نتیجه است.
در موقع بیعلاقگی به همسر چه کارهایی میتوانیم انجام دهیم تا این حس را از بین ببریم و زندگی را شیرین کنیم؟
1. با همسرتان بیشتر وقت بگذرانید
2. در مورد احساساتتان با همدیگر صحبت کنید
3. مهربان و صادق باشید
4. تغییرات را به موقع اعمال کنید
5. مقایسه نکنید
6. عاشقانهها را افزایش دهید
7. واضح و صریح باشید
چه زمانی دیگر باید ناامید شوم؟
اگر شما برای حفظ این رابطه آنقدر تلاش کردهاید که شایسته یک زندگی درست است، ولی هنوز به نتیجه نرسیدهاید و تغییری ایجاد نشده یا اینکه هر روز بدتر از دیروز است، پس باید تصمیم نهایی را بگیرید و اجرایی کنید.